فرهان کوچولوی من، بزرگ و باشکوه

هفته 26 اوج تكون تكون خوردنهاي تو وروجك كوچولوي درون من :)

اي خداااا.... خيلي بامزس!   يه دفعه شُكه مي شم يه لگد محكم مي زنه...غافلگير ميشم.... اما اصلا درد نداره.... قبلا فكر مي كردم حتما دردم ميگيره لگد بزنه   بامزس.... يه چيزي تو دلم وول مي خوره كه در اختيار خودم نيست فقط مي تونم نظاره گر ورجه وورجش باشم. لذت داره خوش مي گذره   به باباش مي گم يه دفعه بامن دعواش مي گيره... به من حمله مي كنه انگار!    كم كم دارم سنگين مي شم موقع راه رفتن زير دلم درد مي گيره ... توي خواب نمي تونم غلط بزنم.... تو دستشويي نمي تونم راحت بشينم.... از پله به مصيبت بالا پايين ميرم.... خدا به خير كنه سه ماهه باقي مونده رو   تاريخي كه برام زدن 11/11 92 هستش  ...
7 آبان 1392
1